شاهین تکست

حسب وحالم نوشتنی ندارد

حال و زارم گفتنی ندارد

مانده اشکم هنوز درچشمانم

سیاه گشته رنگ ابیه اسمانم

اتش دل میجوشد به قصد جانم

غبارغم راز سر بسته جانم

نمی گویم اسیرعشق بلای طولانی ندارد

اما کجاست لیلی عشق تا او را زندگانی بدارد

هوای وصال داشتم در سر اما

تیرهجرش روانه گشت بر ما

تلخی هجران در دل بهزاد اتشی برپا کرد

ببینید دلبرجانان من با دل مجروحم چها نکرد  

گوش کنید جماعت

تا من بگم نهایت

با چشمای پر شده

میخوام بگم چی شده

دردیو توی دل دارم

کسیو واسه درد دل ندارم

دیشب سری به خاطرات زدم 

جون تو به حد دیوونگی زدم

روزی منم عاشقی کردم

کوچه به کوچه منتظرش موندم

اما فقط خدا میدونه

چقدر دلم ازش حیرونه

منو اینجا معطل کاشت

او که با من رو در واسی نداشت

مدت اندکی باهم بودیم

دوست باهم بودیم

اما بدور از هم بودیم

کم کم خبری ازش نشد

اونیکه میخواستم یارم نشد

هیچوقت فکرشو نمیکردم من

بگذره خیلی بی تفاوت از من

یادش او که داده بود بهم حالو هوای تازه

هر شب گوشه کنار این صاحب مغازه

شدم کم کم انگشت نمای عامو خاص

او که بود برام عشق خاص

خریدم زخم زبون مردمو بجون خریدم

صدای پای او رو هرگز نشنیدم

روز و سالها به همین منوال میگذشت

تا اینکه یروزی دلم غریبانه شکست

تا فهمید بیمارم

کم کم پاشو پس کشید از کنارم

از خودمو دیگرون بریدم

سالها زخمیو به دل کشیدم

خودم دادم با این زخم وفق

بخودم گفتم گور پدر هرچی عشق

گفتم عاشق نشم

تنها و بیکس باشم

حالا خودمو این راز

هر شب گوشه ای دراز

زدم قید همه چیو تا عاشق نشم

قسم خوردم تا ابدالدهر تنها باشم

گفتم نیفتم به دام دوباره

خاموش نشه نورستاره

هرکی خوشم اومده

ازش فقط بلا اومده

دلم ازغم سیراب شد

گرفته ازدنیای سراب شد

همه میدونن زن بلاست

از نسل حواست

دریغ از یه خو صداقت

فقط میکنه خیانت

ندارن یه ارزن وجدان

فقط میشینن با بدان

هرکی بگیره زن

باید یه عمر بکشه زجر